واکنش قدرت های بزرگ در قبال انقلاب اسلامی
واکنش قدرتهای بزرگ در قبال انقلاب اسلامی اینک پس از پیگیری سیر حوادث و رخدادهای داخلی، نگاهی به واکنش قدرتهای بزرگ یعنی امریکا، روسیه و چین در قبال تحولات انقلابی ایران میاندازیم. شناخت جایگاه ایران در استراتژی خاورمیانهای امریکا، ما را در بررسی مواضع و
واكنش قدرتهاي بزرگ در قبال انقلاب اسلامي
اينك پس از پيگيري سير حوادث و رخدادهاي داخلي، نگاهي به واكنش قدرتهاي بزرگ يعني امريكا، روسيه و چين در قبال تحولات انقلابي ايران مياندازيم. شناخت جايگاه ايران در استراتژي خاورميانهاي امريكا، ما را در بررسي مواضع و واكنش آن دولت در برابر انقلاب اسلامي ياري ميدهد. پس از جنگ جهاني دوم، استراتژي امريكا در منطقه خاورميانه بر پايه تحكيم سلطه، دسترسي بهمنابع نفتي خليجفارس، جلوگيري از توسعهطلبيهاي شوروي، حمايت از امنيت اسرائيل و پشتيباني از حكومتهاي محافظهكار استوار بود.
در سايه چنين اهدافي، ايران با داشتن موقعيت استراتژيك ويژه و برخورداري از منابع غني نفت و گاز براي امريكاييها اهميت يافت و بهيكي از نزديكترين همپيمانان امريكا و غرب تبديل شد. پس از كودتاي 28 مرداد 1332 هـ .ش كه حضور امريكاييها در ايران رسميت يافت، امريكا در چارچوب حفظ منافع خود همواره از شاه حمايت ميكرد و محمدرضا نيز بهمنظور تداوم حيات سياسياش، به اهداف آن كشور جامه عمل ميپوشاند.
بررسي سياستهاي امريكا در تحولات سالهاي 56 و 57، نشاندهنده استمرار سياستهاي كلي امريكا در جهان، بهويژه در خاورميانه است; بهعبارت ديگر، هدف امريكا حفظ وضع موجود و مقابله با هر نوع فعاليت انقلابي بود. از اينرو، حفظ ايران در چارچوب زنجيره امنيتي غرب، جلوگيري از سقوط شاه و حمايت از شخص وي مهمترين هدف امريكا در اين دوران بهشمار ميآمد و تا وقتي كه شاه قادر بهحفظ ايران در چارچوب زنجيره اتحاد غرب و حفظ منافع امريكا در منطقه بود، امريكا براي
[95]بقاي او و رويارويي با حركتهاي انقلابي تلاش ميكرد. هنگامي كه حكومت پهلوي بهروزهاي پايان عمرش نزديك شد و پيروزي انقلاب اجتنابناپذير گرديد، امريكا بهحمايت از دولت بختيار پرداخت اين كشور كه به اقداميعملي در قبال انقلاب دست نيازيد، (1) در نهايت دولت محافظهكار مهندس بازرگان را بهرسميت شناخت.
واشنگتن بهسبب تحليلهاي نادرست، اطلاعات غلط از اوضاع داخلي ايران و كشمكش ميان شوراي امنيت ملي و وزارت خارجهاش، نتوانست در برابر انقلاب اسلامي كنشي هماهنگ نشان دهد (2) و درجهت حفظ منافع خود، بحران را مديريت كند.
بياطلاعي در برابر بحران ايران و تحليل نادرستِ تحولات آن، از مهمترين ويژگيهاي دولت كارتر بود. سازمانهاي اطلاعاتي امريكا ـ سازمان CIA و سازمان تحليل اطلاعات دفاعي ـ نيز تا آخرين لحظه در بيخبري بهسر بردند. (3) ترنر ، رئيس وقت سيا، در توجيه اين ناآگاهي گفت: در آن زمان، حتي محققان دانشگاهي و خبرنگاران وارد بهمسائل خاورميانه نيز، درباره قضاياي ايران، ديدگاهي واقعگرايانهتر از سيا نداشتند و آنچه در روزنامهها و مجلات تحقيقاتي بهچاپ ميرسيد، نكتهاي افزونتر از دانستههاي سيا در مورد شاه نداشت. (4)
اين ارزيابيها در كنار تمركز كارتر و مجريان سياست خارجي امريكا در قضاياي صلح كمپ ديويد و مذاكرات سالت دو، سبب شد تا محافل بالاي واشنگتن به رويدادهاي ايران توجه كافي نكنند. از اوايل آبان 57، نشانههاي نگراني از اوضاع ايران در امريكا آشكار شد و برژينسكي براي اولينبار از خطر سرنگوني شاه درصورت مهارنشدن بحران سخن گفت. او در 12 آبان پيامي براي شاه فرستاد و ضمن آن گفت: شاه هر تصميمي بگيرد ولو اينكه تشكيل يك دولت نظامي باشد، مورد تأييد امريكاست. (5)
چنان كه اشاره شد، گذشته از اطلاعات غلط و تحليلهاي نادرست، دو دستگي در سيستم اداري امريكا نيز سبب واكنشهاي ناهماهنگ آن دولت در برابر تحولات ايران شد. بهاينترتيب، علامتهاي ضد و نقيضي از واشنگتن صادر ميشد و شاه را سردرگم ميساخت. يك جناح بهرهبري برژينسكي،
ــــــــــــــــــــــــــــ1. كديور، پيشين ، ص 74.
2. همان .
3. سازمان CIA در شهريور 57 در جمعبندي خود از اوضاع ايران گفته بود: ايران نهتنها در يك موقعيت انقلابي قرار ندارد، بلكه حتي آثار و علايمي از نزديكبودن شرايط انقلاب هم در آن به چشم نميخورد. سازمان تحليل اطلاعات دفاعي امريكا نيز در مهرماه همان سال در ارزيابي خود از موقعيت شاه گزارش داد: انتظار ميرود شاه در ده سال آينده نيز همچنان بهصورت فعال در قدرت باقي بماند.
4. استانفليد ترنر، پنهان كاري و دموكراسي ، ترجمه حسين ابوترابيان، ص 183.
5. مهدوي، پيشين ، ص 480.
[96]مشاور امنيت ملي كارتر، معتقد به راهحل نظامي بود و جناح ديگر به رهبري سايروس ونس، وزيرخارجه، به تحديد قدرتشاه و مصالحه با جناحهاي مخالف در قالب يك دولت ائتلافي هوادار امريكا گرايش داشت. البته هر دو جناح تا آخرين ماههاي بحران بر حفظ شاه تأكيد داشتند، زيرا مبناي سياستگذاري امريكاييها حفظ منافع خود بود و حفظ شاه و سلسله پهلوي براي منافع امريكا ضرورتي انكار ناپذير داشت. (1)
به نظر ميرسد، در ميان همپيمانان محمدرضا شاه، فرانسه اطلاعات بيشتري از بحران ايران داشت. كنت آلكساندر دومرانش ، رييس سابق سرويسهاي اطلاعاتي فرانسه، در خاطراتش گفته است:
مأموران اطلاعاتي فرانسه نخستين كساني بودند كه از سال 1973 بهشور و هيجاني كه روحانيت شيعه را عليه رژيمشاه بهحركت درآورده بود، پي بردند و اهميت آن را درك كردند. (2)
در ضمن گفته ميشود، بهدليل فرانسويبودن پزشكان شاه، فرانسويان پيش از ديگران از بيماري درمانناپذير وي آگاه بودند. (3) در كنفرانس گوادلوپ كه در 15 دي ماه 1357 هـ .ش با شركت جيميكارتر، ژيسكاردستن، جيمز كالاهان و هلموت اشميت تشكيل شد، رهبران چهار كشور بزرگ صنعتي جهان، ضمن رسيدگي به مسائل بينالمللي بهبررسي اوضاع ايران پرداختند. در اين نشست، ژيسكاردستن با قاطعيت بيشتري سخن گفت و تأكيد كرد كه اگر شاه در ايران بماند و بيش از اين در برابر انقلاب مقاومت كند، ايران با جنگ داخلي روبهرو خواهد شد و ممكن است اين وضع به بهرهبرداري كمونيستها ومداخله شوروي بيانجامد. (4)
شورويها نيز در حوادث سالهاي 56 و 57 بيشتر موافق شاه بودند. تنها در پاييز 57، كه قيامهاي گسترده در اغلب شهرهاي بزرگ ايران به استقرار حكومت نظامي انجاميد، نظر آنها تغيير كرد. كارشناسان مسايل ايران، از بحران رژيم سخن گفتند و به حزب توده فشار آوردند كه با روحانيان ارتباط برقرار كند. نخستين واكنش رسمي دولت شوروي در برابر رويدادهاي ايران، سخنان دبيركل
ــــــــــــــــــــــــــــ1. بهنظر ريچارد كاتم نويسنده امريكايي و پژوهشگر مسائل ايران، نقش امريكا در دگرگوني و تضعيف رژيم پهلوي، بهرغم ادعاي شاه و ساير سلطنتطلبها، جزئي بهنظر ميرسد و مسؤوليت در درجه اول متوجه شاه و واكنشهاي نامتعادل او است. دولت كارتر، از روي سهلانگاري و عدم توجه، بهعنوان يك كاتاليزور در ايران عمل كرد و اثر گذاشت و اين امر با سادگي تمام انجام شد. (ويليام لاكر ريچارد كاتم، ايالات متحده، ايران و جنگ سرد ، ترجمه محمدعلي آتشبرگ، صص 136 ـ 134)
2. مهدوي، پيشين ، ص 493.
3. همان ، صص 494 ـ 493.
4. همان ، ص 495.
[97]حزب كمونيست، لئونيدبرژنف بود. او در 27 آبان 57 گفت: دخالتهاي امريكا، علت بحران در ايران است، شوروي به استقلال ايران احترام ميگذارد و هرگز دخالت خارجي را تحملنميكند.
سرانجام هشت روز پس از فرار شاه، يعني در 24 ژانويه 1979 م.، روزنامه پراودا نوشت: ايران از رژيم خودكامهاي كه شكنجهاش ميداد، نجات يافت و آنچه در تهران روي داد، يك انقلاب رهايي بخش ملي است; يعني رويدادي كه همه كشورهاي ترقيخواه جهان بايد از آن پشتيباني كنند.
در اين هنگام شورويها، بهطور مستقيم شاه را به خودكامگي و بلندپروازيهاي شخصي متهم كردند و حزبتوده را واداشتند تا كميته مركزي خود را سامان دهد. آنها همچنين نورالدين كيانوري ، را بهجاي ايرج اسكندري دبيركل حزب ساختند تا در سايه سابقه خانوادگياش بتواند با روحانيان ارتباط برقرار كند.
چين نيز تا آخرين لحظه از رژيم شاه حمايت كرد. هوآكوفنگ رهبر چين در 7شهريور 1357 به تهران آمد تا با مقامهاي ايراني درباره همكاري نزديك عليه نفوذ شوروي مذاكره كند. (1) در پايان اين سفر، اعلاميه مشتركي منتشر شد كه وحدت نظر دو طرف را درباره مسائل منطقه نشان ميداد. پكن همچنان بهطرفداري از رژيم پهلوي ادامه داد و تا پيروزي انقلاب اسلامي، مقامات رسمي و رسانههاي گروهي چين مطلبي درباره انقلاب اسلامي نگفتند. (2)